وقتی «شورای فرهنگ عمومی» نباشد!
اخیرا نشریهای حد و حدود امور فرهنگی یکی از دستگاههای موثر استان را مورد بررسی قرار داده بود که با خواندن مطالبش به یاد شورای فرهنگ عمومی استان افتادم و اینکه وقتی نمیدانم و تقریبا عموم مردم هم نمیدانند که این شورا کجاست و چه میکند. لابد حدودها باید به همین گونه مورد بررسی قرار گیرد؟ از آنجایی که متولی شورای فرهنگ عمومی در سطح عالی آن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و در استانها، ادارهی کل مربوطه میباشد؛ سری به سایت اداره کل زدم و لیست اعضای شورا رویت شد. وقتی دیدم که ۱۶ تن از اسامی ۲۵ نفرهی شورا در سایت، یا عمرشان را دادهاند به شما و یا هماکنون در این استان سمتی ندارند؛ فهمیدم که اوضاع از چه قرار و چگونه است. البته شاید سایت فرهنگ و ارشاد به روز رسانی نشده باشد! اما قبلا هم به نوعی به این موضوع پرداخته بودم و اینکه اگر امروزه هر دستگاه و آدمی فرهنگ را به زعم خود تفسیر و تدوین و سپس برای صرف بودجههای مربوطه، اجرا میکند؛ دلیل عمدهاش عدم توجه همهی آنانی است که اسامیشان در لیست شورا جا گرفته تا صرفا بگویند که در جای مهمی عضو هستند. مثل خیلی از هیاتها و شوراهای رایج! متاسفانه در گذر ایام پر فراز و نشیب مردم، مدیران مربوطه در قالب شعار و بدون برنامههای کارشناسی شده حرفهای قشنگی را مطرح میکنند تا تکلیف بودجهی اختصاصی را در باب فرهنگ، هر چه زودتر روشن کنند؛ ولیکن همهی این اتفاقات در عرصهی فرهنگ به درستی نمیافتد، مگر توجه به عوامل مهمی که جایش در فضای ایجاد شدهی شورای فرهنگ عمومی استان کاملا خالی باشد. نخست، موضوع وجود آدمهای فرهنگی است؛ در واقع تا آدم فرهنگی نباشد؛ کار فرهنگی نمیشود. آدم فرهنگی مقصودم عالم فرهنگی است، نویسنده است، شاعر است، هنرمند است؛ کسی که کار فرهنگی انجام داده و میتواند انجام دهد و از همه مهمتر اینکه وقتش به او اجازهی کار فرهنگی را بدهد و اینکه حداقل مجموعهی اعضایش برای تصویب یک امری، وحدت نظر داشته باشند. در غیر اینصورت چه توقعی است که جلسات برگزار شود و بر امور فرهنگی استان نظارتی صورت بگیرد. باید این آدمها در مجموعههای فرهنگی باشند تا تولیدات فرهنگی باشد و بعد هم روی آن بشود کار انجام داد. نکتهی دوم اینکه، کار فرهنگی با تولید فرهنگی معنا پیدا میکند؛ یعنی تا یک کتاب، یک نمایش و یا یک فیلم و یا موسیقی خوب نباشد که کار فرهنگی معنا ندارد؛ بلکه فقط میشود یک حرف و شعار کلی. نکتهی سوم، فراهم آوردن بستر مناسب و امن فرهنگی است تا کار فرهنگی خودش را عرضه کند و تبدیل به جریانهای فرهنگی شود؛ چرا که جریانهای مستمر فرهنگی هستند که اثرگذارند. اینکه جمعیتی را جمع کنیم و لحظاتی بخندانیم و یا اشگشان را درآوریم که کار فرهنگی نیست. الان میخندند و وقتی میرسند خانه و پای زندگی و ایضا رسانهی ملی، بایستی گریه کنند و یا بر عکس. در بسیاری از اوقات، تولید و عرضهی یک فیلم سینمایی، یک عروسک، یک موسیقی و یک کتاب میتواند یک جریان فرهنگی ایجاد کند و اینگونه است که همهی این عوامل باید جمع شوند تا یک اتفاق بزرگ فرهنگی ایجاد شود. به عبارتی آنچه که حائز اهمیت است اینکه کار فرهنگی بایستی مدیریت شود و این مدیریت فقط از عهدهی یک دستگاه و یا یک شخص برنمیآید. در این استان که سبقهی فرهنگیاش گوش مردمش را کر کرده است! بایستی همهی دستگاههای فرهنگی و آدمهای فرهنگیاش جمع شوند تا راجع به امور فرهنگی مردماش برنامهریزی و فکر داشته باشند؛ بنابراین شورای فرهنگ عمومی برای حمایت از اینها باید فکر داشته باشد. در همین رابطه، به نظر میرسد حالا که اعضای محترم شورا یا وقت کافی ندارند و یا وحدت رویهای نیست؛ تشکیل کارگروههای تخصصی با عضویت نهادها و موسسات فرهنگی، بویژه صاحبنظران و کارشناسان فرهنگی موثر، میتواند حداقل برنامههای شورا باشد، تا نسبت به فعالیتها و بودجههای فرهنگی که در اختیار دستگاهها میباشد؛ ارزیابی و برنامهریزی مداوم صورت پذیرد. به فرمودهی مقام معظم رهبری، «واقع قضیه این است که کارزار فرهنگی از کارزار نظامی، اگر مهمتر نباشد و اگر خطرناکتر نباشد؛ کمتر نیست.»؛ بنابراین اگر قرار باشد شورا هر سالی یک یا دو جلسه تشکیل دهد و بعد جلسه هم، هر یک از اعضا به سراغ کارهای روزمرهشان بروند و فرهنگ را به امید خودش رها کنند، نه تنها ره به جایی نخواهیم برد؛ بلکه فرهنگ موجود ـ اگر باقیماندهای داشته باشد ـ را هم به باد خواهیم داد! سه شنبه ۶ آذر ۱۳۹۷ ۰۷:۱۰:۵۱ |