گفتم: تا به حال از خدا شفا خواسته ای؟
گفت: نه، هرگز. من با این درد زندگی می کنم!
من یکی از هزاران جوانی هستم که از عشق و ایثار و دفاع چیزی نمی دانیم، جز چند فیلم و تعدادی سرود و البته چفیه و پلاک و شاید کمی خاطره، ولی من به نمایندگی از این هزاران هزار، پا را فراتر از این حد گذاشته و برای درک آن به سراغ کسانی رفتم که علاوه بر نشانه و خاطره، یادگاری هایی را با خود آورده اند که از جان بیشتر دوستش دارند و با هیچ چیز تعویض نمی کنند. افرادی که جان دادند و به جای آن از نظر ما درد و رنج و از نظر آنها عشق گرفتند. آری به سراغ جانبازها رفتم افرادی که تمام وجودشان مملو از عشقی است که به واسطه آن زخم گرفته اند..........